( 345) گفت: اى شه گوش و دستم را ببر |
|
بینىام بشکاف و لب، در حکم ِمُر |
( 346)بعد از آن در زیر دار آور مرا |
|
تا بخواهد یک شفاعتگر مرا |
( 347)بر منادى گاه کن این کار، تو |
|
بر سر راهى که باشد چار سو |
( 348) آن گهم از خود بران تا شهر دور |
|
تا در اندازم در ایشان شرّ و شور |
حکم مر: حکم تلخ و مخالف میل، انجام کاری که انسان از آن رنج می برد.
اى عشق مىکن حکم مر ما را ز غیر خود ببر اى سیل مىغرى بغر ما را بدریا مىکشى
دیوان، ب 35823
منادى گاه : جایی که در آن جارچی از طرف حاکم یا داروغه شهر مسائل مهم وفرمان های حکومت را به مردم ابلاغ می نمود.
شر و شور: فتنه.
( 345) وزیر گفت اى پادشاه گوش و بینى و دست مرا قطع کن.( 346) بعد از آن مرا پاى دار بفرست و کسى را مأمور کن که شفاعت کند و از کشتن من صرف نظر کن.( 347) این کارها علناً در چار سوق باید انجام گیرد.( 348) پس از آن مرا بشهر دورى که مسیحیان در آن جا هستند تبعید کن تا من با تدبیرى که در نظر گرفتهام در اتحاد و جمعیت ایشان رخنه کرده و میانشان تفرقه اندازم.() وقتى که احکام دیانت مسیح را از من شنیده و بپذیرند یقین بدان که جمعیتشان از هم پاشیده مىشود.() در میان آنها چنان فتنه و اختلاف خواهم انداخت که کاهنان از تدبیر من بحیرت خواهند افتاد. () صدمهاى که من به آنها خواهم زد در وصف نمىگنجد.() وقتى که مرا امین و راز دار خود تصور کردند دامى در جلو پایشان مىگسترم.( و همه آنها را با فریبهاى گوناگون اغفال کرده شور و غوغائى بپا خواهم کرد.() تا با دست خودشان خون یکدیگر را بریزند. (349) من به آنها خواهم گفت که خدا شاهد است که فرزند نصرانى بوده و نصرانیم.
( 349)پس بگویم: من به سر نصرانیم |
|
اى خداى راز دان مىدانیم |
( 350)شاه واقف گشت از ایمان من |
|
وز تعصب کرد قصد جان من |
( 351)خواستم، تا دین ز شه پنهان کنم |
|
آن که دین اوست، ظاهر آن کنم |
( 352)شاه بویى برد از اسرار من |
|
متهم شد پیش شه، گفتار من |
( 353)گفت: گفت تو، چو در نان سوزن است |
|
از دل من تا دل تو روزن است |
( 354) من از آن روزن بدیدم حال تو |
|
حال تو دیدم، ننوشم قال تو |
متهم شد پیش شه گفتار من: یعنی شاه فهمید که من دروغ گفته ام.
سوزن در نان: به کنایه، سخنى موثر و کارگر چنان که سوزن در نان فرو مىرود.
از دل من تا دل تو روزن است:اشاره است به مَثَل: من القلب الى القلب روزنه.[1]
ننوشم : گوش کردن، شنیدن، ظاهرا مخفف نیوشیدن، یعنی نمی شنوم یا نخواهم پذیرفت.
( 350) و چون شاه از مسیحى بودن من آگاه شد با عصبیتى که دارد قصد کشتنم را نمود.( 351) من مىخواستم دین خود را از شاه پنهان کنم و در ظاهر خود را هم دین و هم آیین او جلوه دهم.( 352) ولى بتدریج از سخنان من بویى از اسرارم بمشام شاه رسید و از راز درونیم آگاه شد.( 353) و بمن گفت گفتههاى تو چون سوزنى که در نان باشد بالاخره بزبان فرو خواهد رفت این گفتهها روزنهایست که از دل بدل راه مىیابد.( 354) و من از آن روزنه خیال و باطن تو را دیدم و اکنون که باطن ترا دیدم دیگر اظهارات ظاهرى تو را کى باور خواهم کرد.
[1] - امثال و حکم دهخدا در ذیل: از دل تا بدل راه است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |